حمیدرضاجونمحمیدرضاجونم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

روح زندگی ام

کابوسای مامانی

1392/6/11 12:47
نویسنده : مامان حمیدرضا
130 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز مامان

 

از اولین روذی که رفتم توی چهار ماه تنظیم خوابم بهم ریخته........خمیازهخمیازهخمیازهخمیازه

شبا  اصلا خواب درستی ندارم ذهنم پراز استرس شده استرس برای سلامت پسر نازم چون اولای 

چهارماه بود رفتیم زاهدان برا درمان کم خونی که تا جواب این ازمایش بیاد مامانی تلف شده از غم و

غصه گریهگریه

بعداز دوروز بی خوابی دیشب تصمیم جدی گرفتم که زود بخوابم ساعتای 11 خوابیدم

حالا اینجارو داشته باش زود که نخوابم یه بدبختی زود بخوابم دیگه واویلا میشه با این همه خوابایی که من میبینم

خواب دیدم تورو از دست دادم زبونم لال یعنی سقط شدی گریهگریهگریه

بعد عمه ی بابایی که چند وقت میشه ندیدمش تو خوابم بود گفتتتتتتتت توبچت تالاسمی بوده

برا همین سقط شده وای ی ی ی خدا اون روزو نیاره که از دستت بدم مامانی قول میدم دیگه زود نخوابم.....ماچماچ

هنوز برا بابایی تعریف نکردم میترسم ناراحت میشه افسوسافسوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

ساره
12 شهریور 92 14:58
سلام به وبلاگ نفس کوچولوی ما سر بزنید در رابط هر پست نظر بدید
سولماز
12 شهریور 92 21:39
ایشالا که حمیدرضا صحیح و سلامت بدنیا میاد زیاد به این چیزا فکر نکن
مثل هیچکس
14 شهریور 92 1:16
ایشالا به خیر تعبیر بشه استرس براتون سمه مواظب خودتون باشید خدا خودش هر چی صلاح بدنه پیش میاد .
سولماز
16 شهریور 92 17:18
خوبی عزیزم ؟ حمیدرضا خوبه ؟؟؟