رفتن به زاهدان
نفس مامان چطوره
عزیزم دو روز خونه نبودیم رفته بودیم زهدان عقد پسر عموی من که میشه پسر دایی بابایی
اونجا رفتیم خونه داداش زن عموم که شبو موندیم وروز بعدش که پنج شنبه بود مراسم عقد شروع شد
بیچاره پسر عموم همون روز عقدش کلیه درد میشه همه بهش خندیدیم که بوی زندگی مشترک
مریضش کرده اون به روی خودش نمیاورد میگفت خوبم خوبم ولی خیلی رنگش پریده بود
خلاصه مراسم شروع شد خیلی خوش گذشت ......ایشالا خوشبخت بشن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی