چند روز بی خبری
سلام به جیگر مامان مادر فدات
ببخش عزیزم این یک ماه نتونستم برات پست جدید بزارم چون هم مشکل اینترنت داشتم و
هم خودم مریض بودم حالاهم اینترنت خوب شده هم مامانی
راستی عسل مامان بابایی ١٩ مهر امد براعید پیش مابوده دلم خیلی براش تنگ شده بود
وقتی گفت میام باورم نشد چون یه هفته قبلش بهم گفته بود میاد البته باشک گفت
چون کنفرانس داشت
اومدنش حتمی نبود چند روز بعد بهم گفت جمعه میام خیلی خوشحال شدم
حالاوقتی بابایی اومد منو میگی تودلم غوغایی بود
بابایی باخودش همکلاسیشو که مشهدی بود اورده بود دلش میخواسته سیستان وبلوچستانو ببینه
خلاصه بابایی یه هفته موند پیش ما ولی به نظر من خیلی زود گذشت
لحظه ی وداع رسیداصلا نمیتونستم خداحافظی کنم خیلی برام سخت بود ولی هیچ
چاره اییی نداریم......جمعه 26 ساعت 6صبح بابایی رفت به مشهد خداجونم مواظب عشقم باش
بابایی خیلی دوست داریم