خیلی گرفتارم
سلام وعرض پوزش به دوستانی که مرتب بهم سرمیزنن ومن نمیتونم جوابشونو بدم چون
از یه طرف دنشگاه واز ظرف دیگه حمیدرضا جونم من در ظول روز دوبار میرم دانشگاه
هم صبح هم بعداز ظهر و وقتی میام فقط دلم میخواد با حمیدرضاباشم خیلی دلم براش تنگ میشه
خلاصه مادر بودن دنیای خاص خودشو داره یه حس عجیبی به ادم دست میده که فقظ تمرکزش به بچه
وشیردادنش مراقبش بودنه امیدوارم که بتونم مسولیتمو به نحو احسن انجام....
خیل عکس برای آپلود کردن دارم که وقت نمیکنم انشاالله تاچند روز دیگه عکسای جدید میزارم
قووووووول میدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی