گردش چابهار
خلاصه بعداز گردش داخل شهري ايرانشهر كه اخراي مردادبود رفتيم
به چابهار بابايي بخاطر كارايي كه داشت نتونست باهامون بياد منو تو همراه
مامان بزرگ اينا يه هفته مونديم اونجا كه از همون روزاي اولش تو كم كم
داشتي مريض مي شدي چندروز گذشت حالت خيلي بد شد همش
تب شديد ميكرديد برديمت دكتر آزمايش گرفت گفت كه يه ميكروب وارد بدنت
شده الهي كه ميكروبه خير نبينهكه اومده توي بدن پسرم....
تا ميرفتيم دريا توخواب بودي نتونستم ازت عكس بگيرم
اينجا رفتيم رمين يكي ار روستاهاي چابهار كه بغل پسر خالم متين هستي
بعدش رفتيم كوي بندر خونه ي يكي از فاميلامون كه داخل مجتمع اونا چندتا پارك بود
اين قند عسل پسر داييت نادره
رفته بوديم خونه دايي مامانم اونم يه بچه گهواره ايي داشت گير داده بودي بري توي گهوارش
اين عروسكه كه ديدي خيلي ترسيدي ولي كم كم باهاش دوست شدي
صحنه سانسور شه اين دوستي فايده نداره
بله ما اييينيم
عجب دوست خوبي بود عكس يادگاري هم گرفتيم
ديگه ازاين به بعدش مريض شدي حالو حوصله هيچ كاري نداشتي بميرم برات يكي يه دونه مامان