حمیدرضاجونمحمیدرضاجونم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

روح زندگی ام

خبر خبر......

1392/9/20 15:01
نویسنده : مامان حمیدرضا
163 بازدید
اشتراک گذاری

گوگولی مامان چطوره

 ببخشیدچند روز نتونستم برات چیزی بنویسم  چون رفته بودم خونه عمه ی بنده  یعنی مادر بزرگ

جنابعالی اونجا هم یه دوماهی میشه نت خرابه هر کاری میکنن درست نمیشه مشکل از شبکه ی اصلیه

خوب خلاصه بگذریم..... بریم سر اصل مطلب ......

که بابایی الهی من فداش بشم اومده بود گفته بودم چهارشنبه میاد ولی نشد دیگه پنج شنبه اومد

جمعه باهم رفتیم  باغ عموم اینا که همه اونجا سر جمع بودن تا بابایی همشونو ببینه منظورم

(خاله ها ودایی ها وبچه هاشون )از اونجاهم مغرب اومدیم خونه ......

بابایی قرار بود دوشنبه بره مشهد که به نظرم مثل برقو باد این چند روزی که بود تموم شد

حالا منو میگی دپرس شدم عجیبوقت تمام عزیزم بابایی5 بهمن امتحاناش تموم میشه وتاریخ احتمالی

به دنیا اومدنت 8 بهمنه ناراحت

 

دوشنبه شد دیگه من بخوام ونخوام بابایی باید بره انشالله که بادست پر برگرده وتوبهش افتخار کنی

چون داره خیلی سختی میکشه توی غربت تنهایی و دوری از خانواده رو باید تحمل کنه انشالله همین

تابستان به امید خدا درسش تموم میشه وبادست پر پیشمون میاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مثل هیچکس
21 آذر 92 13:00
ایشالا عزیزم زودتر همه چی درست بشه وبا هم برید سر خونه وزندگیتون خیلی دلمون برات تنگ شده بود .
مامان حمیدرضا
پاسخ
ممنون عزیزفدات