حمیدرضاجونمحمیدرضاجونم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

روح زندگی ام

گردش چابهار

خلاصه بعداز گردش داخل شهري ايرانشهر كه اخراي مردادبود رفتيم   به چابهار بابايي بخاطر كارايي كه داشت نتونست باهامون بياد منو تو همراه   مامان بزرگ اينا يه هفته مونديم اونجا كه از همون روزاي اولش تو كم كم   داشتي مريض مي شدي چندروز گذشت حالت خيلي بد شد همش   تب شديد ميكرديد برديمت دكتر آزمايش گرفت گفت كه يه ميكروب وارد بدنت   شده الهي كه ميكروبه خير نبينه كه اومده توي بدن پسرم....   تا ميرفتيم دريا توخواب بودي نتونستم ازت عكس بگيرم     اينجا رفتيم رمين يكي ار روستاهاي چابهار كه بغل پسر خالم متين هستي     ...
13 مهر 1393

گردش داخل ايرانشهر

ببخش پسر گلم اين روزا زياد نميتونم بيام به وبت چون تا ميخوام بيام يا تو نميزاري يا كار دارم خلاصه وقتي برام نيس ولي از اين به بعد سعي ميكنم زود به زود بيام قول ميدم ....   بعداز عيد رمضان اولين گردشي كه رفتيم داخل خودايرانشهر بود اول حسين آباد روستاي ابتر كه باغ بابابزرگ ايناست چندتا عكس از تو سارا....     اين لحظه اصلا حوصله نداشتي تازه ازخواب بيدارشده بودي تعجب كردي كجا اومديم        يه تكه نون بهت دادم كم كم سرحال شدي    جوووونم     بردمت روي چمنا خيلي سرد بودن از ترس چمنارو محكم گرفتي   ...
12 مهر 1393

خونه ی ما

خونه ی ما     وقتی تو خونه مامان خنده به لب داره   دنيا می خنده به ما شادي مياره   بابا که از در مياد با بوسه شيرين براي ما بچه ها هديه مياره     تو باغچه خونه ما پر از گل و گياهه اگه رو سبزه و گل بذاريم پا گناهه     ما مثل شاپرکها مي رقصيم دور گلها با هم آواز می خونيم تو اين خونه زيبا     وقتی تو خونه مامان خنده به لب داره     دنيا می خنده به ما شادي مياره     بابا که از در مياد با بوسه شيرين براي ما بچه ها هديه مياره     تو باغچه خون...
4 مهر 1393

منم دندون دارم

سلام به دوستاي گلم اول ميخوام از دندون دار شدن پسرم   بهتون بگم بعد عكساي مسافرتمون بزارم  چون آقام يه كار   خرابيه بزرگ كرده مموريه خودشو زدبه كامپيوتر درصورتي كه   نميدونست ويروس گرفته نصف عكسامون گم شدن   حالا ميتونيم از گوشيه عموم وبابام عكساي خوب پيداكنيم   سزبشسشچون اوناهمباهامون بودن حالا بگذريم....   اگه يادتون باشه توي وب از مريض بودن حميدرضا بهتون   گفتم چون قراربود دندون دربياره اين همه مدت اسهال گرفته   بود وقتي رسيده بوديم شيراز در تاريخ :93/6/10متوجه   شديم كه دندوناش سرك كشيده ال...
3 مهر 1393

ما برگشتيم....

سلام به همه ي دوستاي عزيز بلاخره منو حميدرضاتونستيم به وبلاگ يه سري بزنيم چون بعدماه رمضون توي مسافرت بوديم از جنوب شرقي شروع كرديم يعني چابهار تابه شمال كه ان شالله براتون عكس ميزارم . يه گلايه از دوستاي عزيز دارم آمار بازديد وبم خيلي كم شده و خيلي ناراحتم ...
28 شهريور 1393

عیدت مبارک پسرم

خداروهزاربارشکر میکنم که فرزند سالم بهمون داده ممنونم خداجونم عزیزم این اولین عیدیه که پیش مامانو باباهستی این عید خیلی بهمون خوش گذشت خدا توروبرامون حفظت کنه از وقتی که اومدی شدی روح منو بابا زندگیمون شوق جدیدی گرفته خدایاشکرت .... چندتا عکس از پسرم وعشقم     نا گفته نباشه توی عید تولد سارا دخترعمت هم بود ساراجون تولدت مبارک   اینم کیکت از طرف زنی دایی               ...
13 مرداد 1393

ماه رمضونی...

این دومین ماه رمضونی که باپسرم هستم البته رمضان پارسال به علت حاملگی نتونستم روزه بگیرم ولی امسال روزم با وضعیتی که من دارم هم کم خونی هم کم انرژی بودنم به گوگول شیر میدم ان شاالله که خداروزمو قبول کنه آمین..... گوگولی با بابایی همچین انس گرفتی که نگو من فک نمیکردم زودباهم جور شین چون بابایی هی میرفت مشهد ازت دور بود ولی الان دیگه درسش تموم شده فقط پایان نامش مونده که اینم ان شاالله تموم میشه خلاصه که الان بابای پیشته ....    
27 تير 1393