حمیدرضاجونمحمیدرضاجونم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

روح زندگی ام

دیر اومدنم

روح زندگیم عزیز مامان وبابا  مامان فدات بشه این روزا اصصصصصلا وقت ندارم به وبت سر بزنم ازیه طرف دانشگاه ازطرفی کارای روز مرگی واز همه مهمتر خودت چون هرچه بزرگتر میشی بیشتر اذیت میکنی همش میخوای به وسایلا دست بزنی شیطونی درحد خطرناکش انجام میدی هی میری کنارسیم برق سیمارو میکشی منم دیگه هر چی انرژی قبل وبعدرفتن دانشگاه دارم با توصرف میشه ولی بازم خداروشکر وقتی که میرم دانشگاه با عمه رحیمه اروم میشی وروزایی که 4 پشت سرهم کلاس  دارم میارمت پیش مامانم چون از وقتی بدنیااومدی دست اون بودی براهمین بیشتر بهش عادت داری خیلی متاسفم نمیتونم پیشت باشم من فقط بخاطر آینده تو دارم درس میخونم نه برااینکه خودم درآینده شاغل بشم خ...
25 آبان 1393

عيد مبارك

ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد . . . . . . بر پیکر عالم وجود جان آمد صد شکر که امتحان به پایان آمد از لطف خداوند خلیل الرحمن یک عید بزرگ به نام قربان آمد . . . . . . عید قربان زنده دارد یاد قربان‌گشتگان را پاسداران و اسیران و به خون آغشتگان را خیز و در این عیدقربان سوی قربانگاه رو کن معنی بیت و حرم را در شهادت جست‌وجو کن . . . . . . عید قربان عیدی که یاد بود خاطره است خاطره یک پدر و قصه یک پسر عیدی که یادبود ابراهیم خلیل است عیدی ک...
13 مهر 1393

گردش چابهار

خلاصه بعداز گردش داخل شهري ايرانشهر كه اخراي مردادبود رفتيم   به چابهار بابايي بخاطر كارايي كه داشت نتونست باهامون بياد منو تو همراه   مامان بزرگ اينا يه هفته مونديم اونجا كه از همون روزاي اولش تو كم كم   داشتي مريض مي شدي چندروز گذشت حالت خيلي بد شد همش   تب شديد ميكرديد برديمت دكتر آزمايش گرفت گفت كه يه ميكروب وارد بدنت   شده الهي كه ميكروبه خير نبينه كه اومده توي بدن پسرم....   تا ميرفتيم دريا توخواب بودي نتونستم ازت عكس بگيرم     اينجا رفتيم رمين يكي ار روستاهاي چابهار كه بغل پسر خالم متين هستي     ...
13 مهر 1393

گردش داخل ايرانشهر

ببخش پسر گلم اين روزا زياد نميتونم بيام به وبت چون تا ميخوام بيام يا تو نميزاري يا كار دارم خلاصه وقتي برام نيس ولي از اين به بعد سعي ميكنم زود به زود بيام قول ميدم ....   بعداز عيد رمضان اولين گردشي كه رفتيم داخل خودايرانشهر بود اول حسين آباد روستاي ابتر كه باغ بابابزرگ ايناست چندتا عكس از تو سارا....     اين لحظه اصلا حوصله نداشتي تازه ازخواب بيدارشده بودي تعجب كردي كجا اومديم        يه تكه نون بهت دادم كم كم سرحال شدي    جوووونم     بردمت روي چمنا خيلي سرد بودن از ترس چمنارو محكم گرفتي   ...
12 مهر 1393

خونه ی ما

خونه ی ما     وقتی تو خونه مامان خنده به لب داره   دنيا می خنده به ما شادي مياره   بابا که از در مياد با بوسه شيرين براي ما بچه ها هديه مياره     تو باغچه خونه ما پر از گل و گياهه اگه رو سبزه و گل بذاريم پا گناهه     ما مثل شاپرکها مي رقصيم دور گلها با هم آواز می خونيم تو اين خونه زيبا     وقتی تو خونه مامان خنده به لب داره     دنيا می خنده به ما شادي مياره     بابا که از در مياد با بوسه شيرين براي ما بچه ها هديه مياره     تو باغچه خون...
4 مهر 1393

منم دندون دارم

سلام به دوستاي گلم اول ميخوام از دندون دار شدن پسرم   بهتون بگم بعد عكساي مسافرتمون بزارم  چون آقام يه كار   خرابيه بزرگ كرده مموريه خودشو زدبه كامپيوتر درصورتي كه   نميدونست ويروس گرفته نصف عكسامون گم شدن   حالا ميتونيم از گوشيه عموم وبابام عكساي خوب پيداكنيم   سزبشسشچون اوناهمباهامون بودن حالا بگذريم....   اگه يادتون باشه توي وب از مريض بودن حميدرضا بهتون   گفتم چون قراربود دندون دربياره اين همه مدت اسهال گرفته   بود وقتي رسيده بوديم شيراز در تاريخ :93/6/10متوجه   شديم كه دندوناش سرك كشيده ال...
3 مهر 1393